Mental Health Campaign

آرزوهای به خاک سپرده

سمستر ۴ بودم که طالبان درب دانشگاه ها را به روی من و هزاران دختر دیگر بستن با آمدنشان وحشت عجیب و اضطراب شدیدی را آوردن و با این عمل غیر انسانی شان آرمان ها و آرزوهای هزاران دختر را به خاک یکسان کردن و امید را هم از زندگی و روان ما گرفتن. از […]

آرزوهای به خاک سپرده Read More »

The Hope is Gone

I’m losing weight, and it’s painful for my family to see what I’m going through after being banned from studying. When the Taliban first stopped us from going to university, I held onto hope that we’d return one day. Now, that hope is gone. We are prisoners in our homes, struggling mentally. We have nowhere

The Hope is Gone Read More »

“حبس در خیال”

سر صنف درس نشسته بودم که ناگهان طالبان وارد صنف هایمان شدند و حشت همه مارا فرا گرفت گفتن بروید خانه هایتان دیگر اینجا جای شما نیست از شدت ترس می لرزیدم وحشت زیادی داشتم از فردای آن روز زندگی رنگ دیگری را گرفت کابوس های شبانه آرزو و اهداف بر باد رفته خودرا در

“حبس در خیال” Read More »

“سایه‌های امید”

من دختر ۱۸ ساله هستم که در شهر هرات زندگی می کنم من از آمدن طالبان مشغول درس و تعلیم بودم با اقتصاد ضعیفی که خانواده ام دارند تمام امیدم این بود که درسم را تمام کنم و بتوانم به خانواده ام کمک کنم. اما با آمدن طالبان و بسته شدن مکاتب تمام امید و

“سایه‌های امید” Read More »

آرزوهای ویران‌ شده

من آرزو داشتم داکتر اطفال شوم تابتوانم به کودکان سرزمینم کمک کنم و دردشان را تسکین دهم من زندگی شادی را داشتم در خانواده ام، اما این شادی عمر کوتاهی داشت. با آمدن طالبان و بسته شدن درب مکاتب به روی مان زندگی و روان من به منبع عظیمی از غم و اندوه بدل شد

آرزوهای ویران‌ شده Read More »

“زندگی در سایه‌ی ترس: از آرزوها تا زندگی در اتاقِ خیالی”

سر صنف درس نشسته بودم که ناگهان طالبان وارد صنف هایمان شدند و حشت همه مارا فرا گرفت گفتن بروید خانه هایتان دیگر اینجا جای شما نیست از شدت ترس می لرزیدم وحشت زیادی داشتم از فردای آن روز زندگی رنگ دیگری را گرفت کابوس های شبانه آرزو و اهداف بر باد رفته خودرا در

“زندگی در سایه‌ی ترس: از آرزوها تا زندگی در اتاقِ خیالی” Read More »

“رویایی آینده روشن: از آرمان‌ها تا تاریکی‌ها”

من خیلی دختر پر تلاش و شادی بودم به رشته روانشناسی زیاد علاقه داشتم روز ها و شب ها رویای روانشناس شدنم را می دیدم تا اینکه با تلاش زیاد توانستم خانواده ام را راضی کنم که اجازه دهند وارد دانشگاه شوم و تحصیلم را ادامه دهم با تمام سختی ها ولی باشور و اشتیاق

“رویایی آینده روشن: از آرمان‌ها تا تاریکی‌ها” Read More »

Scroll to Top